۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

ثبت چند واقعه شغلی

dilbert

مدت نسبتاً زیادیه که تو شرکت فعلیم کار میکنم و متأسفانه یواش یواش دارم از جوّی که توی شرکت بوجود اومده خسته میشم و در فکر یک تغییر جدی توی زندگیم هستم. البته این امکان هم هست که بتونم توی همین شرکت جایی برای خودم پیدا کنم و تحولی هر چند کوچک در شغلم ایجاد کنم ولی اگر هم نشد، بالاخره یه جوری به کار و زندگیم روحی تازه‌ می‌بخشم. اما هدف از تحریر این نوشته چیزی نیست جز ثبت وقایعی که در اطرافم در شرکت داره میگذره.

میگن از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است. پس بهتره از دوستی بگم که هنوز هم کنار هم کار میکنیم ولی در کمال تعجب تماس چندانی هم با هم نداریم و شاید روزها تنها به سلام علیک با یکدیگر بسنده کنیم. اما با این وجود او نو یکی از صمیمی ترین دوستان خودم میدونم چون مواقعی که به کمکش نیاز داشتم از راحتیش زد و هر طور شده بهم کمک کرد. او یک انسان کاملاً وارسته است و زندگیش رو وقف کمک به بشریت و تعالی ارزشهای انسانی کرده. از این جهت فکر میکنم هر کس اونو میشناسه یک جوری اونو دوست خودش میدونه چون باهاش احساس صمیمت میکنه.

دوست خوبم، جادی میرمیرانی، با اینکه قابلیتهای فراوانی داره (خبره کامپیوتر و لینوکسه و درک صحیحی از سیاست و روابط اجتماعی داره) ولی هیچ وقت خودش رو درگیر بازیهای چاپلوسانه شغلی نکرده و کماکان یک مهندس ماهر باقی مونده و شاید نیازی هم به صعود به رتبه بالاتر شغلی نمیبینه چون از جای خودش راضیه و احتیاجی هم به بله قربان گویی نداره تا خودشو توی شرکت به مقامات بالاتر برسونه.

اما چیزی که همه رو شیفته خودش کرده، سادگی و شوخ طبعی خاصشه که مثال زدنیه. البته بعضی وقتها هم توی لَک میره که بنظرم این امر خیلی طبیعیه چون هممون بالاخره یک روزی یک چیز مهم فکرمونو مشغول به خودش میکنه.

موضوع دیگه‌ای که میخواستم ثبتش کنم، همین جوّ ناخوش‌آیند شرکته (یا حداقل بخش ماست) که بنظرم ناشی از سوء مدیریته. یادش بخیر آقای بهرام برهانی (یکی از بهترین مدیرانی که سعادت همکاری باهاش رو داشتم) تو جلسه معارفه مدیر جدیدمون گفت "مهمترین وظیفه ایشون خوشحال نگهداشتن اعضای تیمه که بتونن با انرژی و نشاط کارشونو انجام بدن". چیزی که بنظر میرسه مدیران بعدی ازش بی‌اطلاعند یا بهش اعتقاد ندارند.

موضوع بعدی که خیلی توی بخشمون حس میشه، نابرابریهایی است که نسبت به اعضای تیم میشه. بنظر میرسه توی بخش ما بعضیها از بعضیها مساویترند :) و بهشون بیشتر توجه میشه. اونهایی که توی علم مدیریت دستی بر آتش دارند میدونن که حس نابرابری (یا بهتر بگم بی عدالتی) آفتیه که اگه توی یک گروه بیفته، بازده کل گروه رو دچار نقصان شدید میکنه. اینکه بعضیها بازده بیشتری تو کارشون دارن برمیگرده به شخصیت اون فرد و نوع کاری که داره میکنه. چیزی که یک مدیر باید بهش توجه کنه اینه که چرا بعضی از اعضای تیم بازده مناسبی ندارن و توجهشو باید بیشتر به ایجاد انگیزه و علاقه برای اونها منعطف کنه نه کساییکه انگیزه و علاقه بهرحال دروشون هست. همون چیزی که آقای برهانی بهش اعتقاد داشت.

اون چه که مسلمه، شرکت بزرگی مثل شرکت ما، از نوک هرم مدیریت تأثیر میگیره نه مدیران میانی و اگه بخواد تغییری در فرهنگ شرکت ایجاد بشه باید از لایه‌های بالا شروع بشه. ولی با این وجود، اگه آدم بتونه در یک همچین شرکت عریض و طویلی، فرهنگ رفتاری کسانی که بیشترین رابطه کاری رو باهش داره درست کنه، فکر میکنم باید بهش واقعاً دست مریزاد گفت!

به امید بهتر شدن زندگی شغلی هممون.

هیچ نظری موجود نیست:

Bookmark and Share