"زندگی بندرت عادلانه است". این اصطلاحی است که اکثراً در جواب بیعدالتیهای اجتماعی میشنویم. ولی چرا؟ آیا با این همه وکیل و دادگاه و قاضیالقضات هنوز نمیتوان عدالت را در جامعه برقرار کرد؟
جوابی که برای این سئوال دارم شاید بسیار پیش پا افتاده باشد ولی اگر کمی فکر کنید میبینید که چقدر به واقعیت نزدیک است. "بیعدالتی پنهان"، این پاسخی است برای آنچه که به آن "فقدان عدالت اجتماعی" میگویند.
اما به چه چیزی باید "بیعدالتی پنهان" گفت؟ آیا اینکه چرا همه افراد جامعه دارای بیشترین درآمد ممکن نیستند؟ یا اینکه چرا همه افراد جامعه دارای ارزش و احترام یکسانی نیستند؟ شاید همه اینها را بتوان مصداقی از بیعدالتی دانست ولی حداقل منظور من اینها نیستند.
تصور کنید یک بازیکن مشهور فوتبال که سالیانه 100 میلیون دلار با باشگاهش قرارداد میبندد این مبلغ را در ازای چه کاری میگیرد؟ بازی عالی در فوتبال؟ حتماً همینطور است. ولی آیا میدانید بازی فوتبال چه ارزش افزودهای برای میلیونها نفر که به بازی فوتبال علاقه ندارند ایجاد میکند؟ هیچ.
از طرفی دیگر، محقق گمنامی را تصور کنید که واکسن فلج اطفال را کشف کرده است و احتمالاً سالیانه 1 میلیون دلار هم دریافتی نداشته است. آیا ارزش افزودهای که این محقق برای جهانیان آورده است قابل مقایسه با آن بازیکن فوتبال 100 میلیون دلاری است؟ حتماً اینطور نیست.
اما چرا چنین بیعدالتیهایی در دنیا وجود دارد و کسی متوجه آن نیست؟ مطمئناً جواب من به مذاق خیلیها خوش نمیآید ولی بسیاری از آدمها از آن آگاهند و از آن هم سود میبرند! در واقع "آگاهی" از این بیعدالتیهای پنهان خود مسبب گسترش آن است. آیا هیچ ورزشکار حرفهای را دیدید که از ثروت بادآورده ورزشکاران انتقاد کند؟ یا هیج هنرمندی را دیدهاید که مخالف فروش بیحد و اندازه آثار هنری خود باشد؟ جالب اینجاست که خود این افراد در درون به اینهمه ارزش بادآورده هیچ اعتقادی ندارند.
نتیجهای که میخواهم از این نگاشته بگیرم این است که ما آدمها خیلی وقتها از بیعدالتیهای آشکاری که به ما وارد میشود گلهمندیم اما در عین حال نسبت به بیعدالتیهای پنهانی که در اطرافمان وجود دارد نتنها گلایهای نداریم بلکه بسیاری از اوقات از آن استقبال نیز میکنیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر